اریک فینمن، متولد 1999 یکی از جوانانی است که با دنبال نکردن راه تکراری رفتن به دانشگاه، استخدام و کار روزانه توانسته میلیونر شود. او راه ارزهای دیجیتال را انتخاب کرده بود. او در یکی از معروفترین جملات خود میگوید چیزی که در مورد بیتکوین دوست دارم این است که به جای یک سری پیرمرد ثروتمند در وال استریت، جوانان میتوانند با آن ثروتمند شوند.
ثروتمند شدن افراد معمولی
ثروتمندان زیادی از رشد بیتکوین استفاده کردند. به محض قیمت گرفتن این ارز دیجیتال، بسیاری در تعداد زیادی آن را خریدند و به سود رسیدند. این درست است اما حقیقت این است که بیشتر از هرچیزی، افراد معمولی با رمزارزها به ثروت رسیدهاند. مسئله این است که با توجه به دور بودن از مالیات و جدا بودن از وضعیت اقتصادی کشور (مردم ونزوئلا بیتکوین را چند برابر ارزش آن میخرند و باز سود میکنند)، رمزارزها راه خود را میروند.
از سوی دیگر «ثروتمندان» وکلا، حسابدارها و تحصیلکردههایی باتجربه در زمینه کسب و کار برای مشاوره دارند و البته حسابهای خارجی خود را دارند، هولدینگها را به ثبت میرسانند و گاهی شامل بخشودگی مالیاتی میشوند. برای ثروتمندان، اینکه سرمایهگذار باشند نیز ساده است. به شکلی قانونی پول خود را هزینه میکنند و به سود میرسند. چیزی درست مانند بازار بورس. فراموش نکنید که پول، پول میآورد.
از سوی دیگر، افراد دونپایه در بازارِ کار نظام سرمایهداری باید با پول اندکی بسازند. از رئیس خود حقوق بگیرند، مالیات بدهند، به سختی پسانداز کنند و حق بیمهای بدهند که در دوران بازنشستگی چیزی داشته باشند. آنها نمیتوانند هزینه گزاف کارشناسان سرمایهگذاری را بپردازند. حساب خارجی ندارند و چیزی در مورد سرمایهگذاریهای سودده به گوش آنها نمیرسد. برای چنین شخصی هرگونه سرمایهگذاری موفق تقریبا غیرممکن است. سیستم، علیه این افراد است و آنها را در همین سطح باقی نگه میدارد. این تازه در کشورهای صنعتی جهان است. در کشورهای در حال توسعه یا جهان سوم اوضاع به مراتب بدتر است.
تغییر شیوه بازی
این بین بیتکوین بازی را عوض کرد. تنها نیاز به دانستن چیزهایی اولیه بود. از سوی دیگر افراد وارد شده به این بازار (برعکس پیرمردهای محافظهکار وال استریت) دائما در تلاش برای توضیح مسئله و جا انداختن شانس رشد این ارز بودند. ویدیوهای آموزشی زیادی وجود داشت. کارشناسان آنلاین فراوان بودند، فرومها بودند و یادداشتها که مانند آب روان هر روز تولید میشدند. هدف همه این صحبتها این بود که به هرعکس آموزش دهند که چطور میتواند پول اندک خود را در ارز دیجیتال سرمایهگذاری کند و به سود برسد.
سعی میشد در تمام این مطالب موضوع امنیت اطلاعات در بهترین سطح آموزش داده شود تا همگان از این جهش سود ببرند. حقیقت این است که رشد ارزش یک ارز دیجیتال، در این بود که همگان نسبت به ارزش آن واقف شوند و روی آن سرمایهگذاری کنند پس کلاهبرداریای در کار نبود. افراد عادی توانستند ریسک کنند و جواب بگیرند.
تمرکز زدایی توسط ارزهای دیجیتال
warehouse bank
برای بیست و هشت سال، آنتونی ال.هارگیس (او کتابی به نام In Gold I Trust دارد) بانکی خصوصی (از نوع warehouse bank که در آن مبالغ تجمیع میشوند و میزان سرمایه هرکس یک اطلاعات سری است) در کالیفرنیا داشت که لیبرترینها (اختیارگرایان؛ یک فلسفه سیاسی که آزادی در آن هدف است و تعداد آنها در آمریکا بین جوانان بسیار زیاد است) به آن رفت و آمد داشتند. هارگیس در سال 2004 برای مدتی زندانی بود. او در بانک خود تراکنشها کسانی را انجام میداد که به سیستم بانکی مرسوم اعتماد نداشتند. بانک او شامل مالیات نمیشد اما مهمتر از آن، مشخصات افراد دخیل در تراکنش مخفی میماند.
زندان
در مارس 2004 دادگستری آمریکا به دلیل دور زدن قانون مالیات، هارگیس را به زندان فرستاد. او مبالغ واریزی را به اسم خود و همکارانش واریز میکرد تا کار را برای مقامات دشوار کند. او خدمات دیگری نیز به مشتریانش ارائه میداد که از آن جمله تقسیم سود پول از سرمایهگذاریهایش بابت پول سپردهگذاری شده بود. افراد میتوانستند حساب دلاری یا حساب طلا داشته باشند. هدف او، مبارزه با مونوپولی بانکی بود. سیستم او را یک کلاهبردار میدید که در تلاش برای دور زدن قوانین بود. او در دادگاه محکوم نشد اما شش ماه را در زندان گذراند.
وقتی هارگیس در زندان بود، اموالش مصادره شد که شامل پولِ مردم نیز میشد و البته تمام اسناد نیز از بانک او برده شدند. با بردن کامپیوتر شخصی هارگیس، او به مشتریان خود اخطار داد که حالا مقامات به ایمیلهای رد و بدل شده نیز دسترسی دارند. مشتریان بانک آقای هارگیس، توسط دولت بازجویی شدند. در 2006 خبر رسید که آقای هارگیس کاملا ورشکسته است. دولت سی میلیون دلار از او گرفته بود در حالی که کل سرمایه واقعی او 7 میلیون دلار بود. شرکتهای زیادی که با این بانک کار میکردند این بین ورشکست شدند.
شباهت ها
شیوه کاری بانک مورد اشاره، شباهت زیادی به ارز دیجیتال داشت. امنیت، دوری از سیستم سنتی بانکی و مهمتر از همه کنترل سرمایه. استفاده از بانک ALH&Co با ریسک همراه بود، با تهدیدات دولتی، احتمال مصادره و حتی بازداشت. وقتی هارگیس آزاد شد به اطرافیان خود گفت که جان همه آنها میتواند در خطر باشد چون دولت چنین سیستمی را دوست ندارد که قانون را دور میزند. ما برای بیست و هشت سال سعی کردیم حقی برای مردم قائل باشیم و آنها میخواهند از ما یک مثال برای دیگران بسازند. بسیاری از مشتریان او آدمهای معمولی بودند. بسیاری از این مردم، از بانک وام میگرفتند و البته آن را برمیگرداندند و خبری از وثیقه گذاشتن تمام زندگیشان نبود. خبر رسیده بود که یکی از آنها بعد از خبر مصادره اموال در 40 سالگی سکته و فوت کرده است.
ارز دیجیتال، امنیت را بدون ریسک ارزانی میدارد. مشتریان ها به هارگیس به عنوان یک شخص سوم اعتماد داشتند. کسی که به نظرشان لایق اعتماد بود. بیتکوین مشکل نفر سوم که از نظر دولت غیرقانونی است را حذف کرده است. به کارمندی که حسابدار و وکیل ندارد برگردیم. او با بیتکوین توانست در کاری سرمایهگذاری کند که سودده و سود آن تضمین بود. او میتوانست پولش را به جای بانک، در هاردِ سیستم نگهداری کند و البته آن را به سختترین شکل کدگذاری کند. کیف پولهای امن بیتکوین مانند دفاتر آقای هارگیس نبودند که ماموران آنها را با خود ببرند و بررسی کنند. بیتکوین بی اینکه مانند سیاستمداران شعار بدهد، در جهت عدالت و نزدیک شدن سطح درآمد افراد کوشیده است.
دیدگاهتان را بنویسید