مقدمه
از بازار سرمایه تا دنیای ورزش، همیشه شرط بندی ترکیبی از شانس و مهارت بوده است. شانس در درازمدت این نیست که برندهها را انتخاب کنید. این است که شرط ارزشمند را پیدا کنید تا به سود برسید. تیپسترهای شرط بندی بیشتر قول پیروزیهای پیاپی را میدهند. با این حال میتوانند در درازمدت سودده باشند؟ جواب در چیزی به نام پارادوکس مهارت نفهته است.
تنوع در خروجیهای شرط بندی باید طوری باشد که برخی از آنها به دلیل شانس و برخی دیگر به دلیل مهارت شما گرفته باشند. با این حال همانطور که میدانید خروجیهای نتیجههای ورزشی، ذاتا شانسی هستند. به طور میانگین وضعیت کلی احتمالات هر نتیجه در ورزش، بهتر از چیزی هستند که بوکمیکر در نظر میگیرد. آنها کمی ضرایب را دستکاری میکنند که به آن حاشیه سود میگویند. در چنین فضایی باید شرطی را پیدا کنید که ضرایب آن بهتر از دنیای واقعی درج شده باشد.
ضرایب
ضرایبی که بوکمیکر در نظر میگیرد بازخوردی از احتمالاتی است که در این مارکت نسبت به خروجیهای یک رویداد وجود دارد. مثلا اگر در بازی آرسنال و لسترسیتی، شانس دو تیم برابر انگاشته میشود و ضرایب نزدیک به هم هستند. یا اگر لیورپول و میتلند با یکدیگر روبرو میشوند، ضریب برد لیورپول نزدیک بین 1.1 تا 1.3 و ضریب برد میتلند چیزی احتمالا بالاتر از سه است. نظر این مارکت چطور به وجود میآید یا تغییر میکند؟ احتمالا یک سری شرط بندِ حرفهای هستند که به عنوان بوکمیکر کار میکنند. همینطور هجوم شرط ها به نفع یک احتمال، میتواند ضرایب را جابجا کند.
در مجموع میتواند گفت میانگین چیزی که افراد شرط بندی میکنند، همان چیزی است که ضرایب شرط بندی را میسازد. پس باید سعی کنید مهارت بهتری از سایر افراد که رقیبان شما هستند داشته باشید. اگر اینطور شود، میتوانید شرط ارزشمند را پیدا کنید و در درازمدت به سود برسید. شاید راحت به نظر بیاید. با این حال پیدا کردن شرط ارزشمند دشوار است. جواب اینجا در چیزی به نام پارادوکس مهارت نهفته است.
درسی از بیسبال
سال 1941 تد ویلیامز بازیکن تیم بوستون ردساکس، آمار ضربهزنی 0.406 داشت. این در حالی است که از ابتدای شروع مسابقات لیگ بیسبال آمریکا، میانگین ضربه به توپ در بین بازیکنان حرفهای چیزی بین 0.25 تا 0.28 بود. دستاورد ویلیامز چیزی بود که هنوز هم تکرار نشده است. در واقع با تمام پیشرفتهای فعلی هنوز هم این آمار دور از دسترس است. صحبت از تمرینات حرفهای، آمادگی جسمانی بالا و حتی رژیم غذایی دقیق است. پس چه چیزی چنین آماری را ساخت؟ اینجا صحبت از مهارت است. چیزی بین کسی که توپ را پرت میکند و کسی که با چوب به توپ ضربه میزند.
لیگ بیسبال هرچه گذشته پیشرفتهتر شده است. ضربهزنها بیشتر به طور تخصصی روی این زمینه کار کردهاند. نسبت به استاندارد آن زمان راهی طولانی آمدهاند. از سمت دیگر پرتاب کنندهها هم پیشرفت کردهاند. آنها وضعیتی به مراتب بهتر از استانداردهای آن زمان دارند. با این حال مسئله این است که اگرچه بازیکنان از هر دو سبک، پیشرفت کردهاند، در کل تا حدود زیادی میانگین مانند همان زمان است. دو جنبه با نسبتی شبیه به هم پیشرفت کردهاند و به همین دلیل هارمونی به هم نخورده است. پارادوکس مهارت اینجا اتفاق افتاده است.
با حرفهای تر شدن، باعث شد فاصله بازیکنان خوب و بد کم شود. در واقع خبری از بازیکنان ضعیف در سطح حرفهای نباشد. در دوره ابتدایی بیسبال مانند بسیاری دیگر از ورزشها، یک سری بازیکن نخبه وجود داشت. آنها حاصل تربیت و سیستمی درست جهت سازندگی نبودند. آنها در سطحی کاملا متفاوت قرار داشتند و خودساخته بودند. به همین دلیل در آن دوره فاصله بازیکنان بسیار زیاد بود یا برخی از آنها رکوردهایی دست نیافتنی به جا گذاشتند. مثلا اتریش بین دهه سی تا پنجاه بازیکنی به نام جوزف بیکان داشت. او رکوردی فوتبال در گلزنی خلق کرده که نه تنها رونالدو و مسی که روماریو و پله نیز به آن نرسیدند. البته رونالدو و مسی این شانس را دارند.
کار بیشتر شانس بیشتر
پس نتیجه میگیریم ارزش مهارت در ورزش رفته رفته کمتر شده است. مهارتها به هم نزدیکتر شده است. با این حال عامل شانس تغییر نکرده است. پس لازم است اینجا به مفهوم انحراف معیار اشاره کنیم. در دهه 1870 که به تازگی لیگ بسکتبال شروع شده بود، انحراف معیار ضربه زدن به توپ 0.05 بود. یعنی دو سوم افراد چیزی بین 0.2 و 0.3 به توپ ضربه میزدند. 95 درصد کل بین 0.15 و 0.35 بودند.
وضعیت انحراف معیار ضربه زنی در بیسبال امروزی تغییر فراوان کرده است. بازیکنان شاخص که در سطحی کاملا متفاوت از دیگران باشند، نادر شدهاند. در قرن نوزدهم ممکن بود از بین هر هزار ضربهزن، یک نفر را داشته باشیم که به آمار 0.40 برسد. امروز، بین هر یک میلیون ضربهزن شاید چنین بازیکنی را پیدا کنیم. حقیقت آشکار است. اگر همه بهتر شوند، این بین شانس بیشترین نقش را در پیروزی ایفا خواهد کرد.
پارادوکس مهارت
مانند بیسبال، شرط بندی نیز ربط مستقیمی به مهارت Backers و Layers دارد. این دو اصطلاح که ارتباط مستقیم با بورس دارند، در شیوه شرط بندی اکسچنج کاربرد دارند. کسانی که از یک احتمال (مثلا 5 کرنر تیم ایکس برابر تیم ایگرگ) حمایت یا از عدم وقوع آن پشتیبانی میکنند. در واقع میانگین از آنها گرفته میشود و این ضرایب شرط بندی را میسازند. در دنیای سرمایه نیز این رقابت بین فروشنده و خریدار وجود دارد. اگر یک دسته، مهارت بیشتری نسبت به سمت یگر داشته باشد، دسته بامهارت سود بیشتری خواهد برد. با این حال همیشه عامل شانس نیز مطرح است. اگر هر دو حرفهای باشند، قیمت واقعیتر میشود و میزان سود به شدت کاهش خواهد یافت.
پارادوکس مهارت به ما میگوید هرچه بازیکنان بیشتر از استراتژی های شرط بندی استفاده کنند و سعی کنند حرفهای تر باشند، رقابت نزدیکتر خواهد شد. چه مهارت بازیکنان و چه مهارت قماربازان به هم نزدیک شده است. هرچه مهارت افراد به هم نزدیکتر باشد، در نهایت بوکمیکر بیشتر سود خواهد کرد. این اتفاقی است که میافتد.
مورنینگ استار یک برند خدمات مالی آمریکایی است. بین سال 1960 تا 1997 نرخ سود مشتریان در درازمدت از 13 به 8 درصد کاهش یافت. همینطور نرخ موفقیت تیپسترها را از 2001 تا 2015 بررسی کردیم و اینجا نیز سود کلی از 2.5% به 1% کاهش یافته است. تنها در بیسبال نیست که رقابت نزدیک شده، در کل جهان رقابت نزدیک شده است. شرط بندی آنلاین روز به روز مارکتی بزرگتر میشود. هرچه این کسب و کار بزرگ میشود، رقابت نیز نزدیکتر میشود. همینطور راهکارهای سایتهای شرط بندی برای دادن ضرایب منجر به سود برای خودشان بالا میرود. آنها کمتر اشتباه میکنند.
دیدگاهتان را بنویسید