سلسله مطالبآموزش پوکرمجله بخت و اقبال:روانشناسی پوکر
تامی آنجلو در یکی از اظهارنظرهای کنایه آمیزش گفته: «75 درصد بازیکنان فکر می کنند از 75 درصد دیگر بهتر هستند!»
این دید به مفهومی اشاره دارد که روان شناسان از آن به عنوان «برتری توهمی یا Illusory Superiority» یاد می کنند و منظور از آن سوگیری ادراکی ای است که سبب می شود آدم ها فکرکنند در مهارتی خاص، بهتر از سطح واقعیشان هستند.
این سوگیری شناختی تقریبا همه جا دیده می شود. مثلا، بسیاری از مردم فکر می کنند نسبت به میانگین عمومی، عادت غذایی و ورزشی سالم تری دارند. تقریبا 25 درصد مردم تصور می کنند در بین 1 درصدی قرار دارند که با همه آدم ها کنار می آیند. درصد بزرگی از راننده ها فکر می کنند مهارتشان از میانگین عمومی بالاتر است در حالی که تقریبا تمامی اساتید دانشگاه تصور می کنند بهتر از نصف همکارانشان هستند و این لیست همچنان ادامه دارد.
دلایل مختلفی برای بروز این پدیده وجود دارد که از غرور صرف تا دیگر سوگیری های قضاوت شخصی، متفاوت است. آدم ها برای ارزیابی ضعف های خود هم به مهارت مناسب نیاز دارند. به بیان دیگر، بد بودن در چیزی به معنای بد بودن ما در قضاوت در خصوص آن هم هست.
با این حال، جالب اینجا است که تمام ادعاهای بالا را می توان به راحتی نقض کرد و کارل پاپرِ فیلسوف در خصوص آن بسیار صحبت کرده است. براساس گفته ها او، اگر بتوان با مشاهده یا آزمایش، درستی یک ادعا را رد کرد، نقض پذیر (Falsifiable) به حساب می رود. مثلا این ادعا که «همه انسان ها کمتر از 3 متر قد دارند»، نقض پذیر است در حالی که چنین چیزی برای «همه انسان ها فانی هستند»، صحیح نیست.
در خصوص ادعای اول، وجود تنها یک انسان با قدی بیشتر از 3 متر کافی است که آن را نقض کند. ادعای دوم پیچیده تر است و برای رد کردن آن، باید انسانی غیرفانی پیدا کرد. مساله اینجا است که نمی توان فانی بودن انسان ها را در محیطی محدود به آزمایش گذاشت و اصلا در خصوص شرایط فرضی حتی نمی توان فکر کرد. انسان برای اثبات فانی نبودنش، باید برابر مرگ، مقاومت کامل نشان دهد که فعلا در شرایط فعلی ممکن نیست و در نتیجه با هیچ آزمایشی نمی تواند غلط بودن این ادعا را ثابت کند.
نقض پذیری اهمیت بالایی در رابطه با توهم برتری دارد، چون می تواند سبب رفع توهم شود. مثلا، برای اثبات ضعف رانندگی فردی در مقایسه با بقیه، تنها یک تست رانندگی کافی است یا ارزیابی جامعی از سوی دانشجویان می تواند سطح اساتید مختلف یک دانشگاه را مشخص کند.
به بیان دیگر، یکی از دلایل ضعف ما انسان ها در ارزیابی شخصی، عدم وجود شواهد لازم در سوی دیگر نمودار است. ترجیح می دهیم جاهای خالی را هر طور که دوست داریم، به نفع خود پر کنیم، ولی با حضور برخی شواهد واضح، باید با حقیقت روبرو شده و اقدام به اعمال تغییرات کنیم. در غیر این صورت، محکوم به نابودی هستیم.
اگر به دنیای بازی ها برگردیم، نمونه هایی از مثال های بالا در بازی های مهارتی چون شطرنج هم دیده می شود. در شطرنج، فارغ از هر دیدگاهی که نسبت به مهارتتان داشته باشید، نتایج دروغ نمی گوید. سردرگمی و ابهامی وجود ندارد. اگر باب 90 درصد بازی هایش را واگذار می کند، در بین 10 درصد پایین بازیکنان قرار می گیرد و اگر چارلی 70 درصد رقبا را شکست می دهد، خود را در بین 30 درصد برتر بازیکنان جای داده است.
در بازی هایی که تماما براساس مهارت هستند، تنها نیمی از بازیکنان حس می کنند از سایرین بهتر هستند در حالی که نیم دیگر چنین تفکری نخواهند داشت. این همان چیزی است که انتظار می رود.
متاسفانه در پوکر، شرایط به این اندازه واضح نیست. به خاطر این است که شانس در پوکر نقش دارد و با استفاده از همین، بازیکنان می توانند بهانه لازم برای توجیه عملکرد ضعیفشان را جفت و جور کنند. از این رو، باب همیشه وسوسه می شود موقع باخت برابر چارلی بگوید او خوش شانسی آورده و وقتی برنده می شود، بازی برتر خود را علت پیروزی بداند. برای پیچیده تر کردن اوضاع، گاهی اوقات بازی خوب به دلیل بدشانسی جریمه شده و بعضی وقت ها هم خوش شانسی پوششی برای بازی می شود و در نتیجه به نقش شانس در پوکر اضافه می کند.
نتیجه این است که همه ما پای میز پوکر با مجموعه ای از بازی های بد و فوق العاده مواجه هستیم که اکثر آن ها شبیه هم هستند و تنها با تحلیل میکروسکوپی دقیق است که می توان به طبیعت واقعی آن ها پی برد.
اجازه بدهید فرض کنیم چارلی بازیکنی است که از این مساله کاملا آگاه است. از این رو، او هیچ وقت دستی را براساس نتیجه نهایی ارزیابی نمی کند. به بیان دیگر، چارلی تمایلی ندارد «متکی بر نتیجه» باشد. برنده پات برای او اهمیتی ندارد، چون شامل اطلاعاتی (کارت های در اختیار بازیکن) است که در طی دست به آن دسترسی ندارد.
به جای این، او بر روی اینکه «آیا براساس اطلاعاتی که در طول دست به آن ها دسترسی داشت، تصمیم صحیحی اتخاذ کرده یا نه»، تمرکز می کند. بر این اساس، او می تواند اطلاعات جدید را شناسایی کرده و استراتژی بازی اش را اصلاح کند.
مثلا اگر چارلی دست بسیار خوبی را برابر باب به دلیل اینکه می دانسته باب تا آن لحظه زیاد بلوف نزده، فولد کند، تصمیم صحیحی گرفته است. حتی اگر مشخص شود باب بلوف زده هم بازی درستی انجام شده است. چارلی از کجا می دانسته که باب تصمیم به تغییر استراتژی اش گرفته است؟ نمی توانسته است! با این حال، الان می تواند این اطلاعات جدید را به پروفایل ذهنی اش از باب اضافه کرده و در طی دست های آتی، انتظار بلوف احتمالی اش را بکشد.
برعکس، اگر چارلی برنده دست شود، می داند صرفا به خاطر این نبوده که دست را صحیح بازی کرده است. همچنان بعد از پایان جلسه، دست را زیر میکروسکوپ تحلیل می گذارد تا ببیند تصمیمات صحیح اتخاذ کرده یا خیر. این گونه ارزیابی شخصی براساس شواهد و سخت گیرانه است که بازیکنانی چون چارلی را از بازیکنان متوسط جدا می کند.
ناگفته پیداست که چارلی از توهم برتری نزد رقبا، لذت می برد. چنین توهمی نه تنها نشانه ضعف مهمی است، بلکه ناآگاهی در راه اصلاح استراتژی های نامناسب را هم نشان می دهد. این بازیکنان محکوم به تکرار اشتباهات به طور مداوم و ریختن پولشان به جیب چارلی هستند.
می گویند اعتماد به نفس زیاد، قاتلی زیرک و تدریجی است. در پوکر بسیار صادق است. می توانید از چارلی بپرسید، چون او هم همانند دیگر بازیکنان بالاتر از سطح متوسط، نقل قول ابتدایی تامی آنجلو را بسیار هوشمندانه می داند.
مطالب مرتبط:
دیدگاهتان را بنویسید